بدون عنوان
روز شنبه مامان همرا با مامان جون رفتن برای کشیدن بخیه ها. من موندم و ساجره و شما. تا مامان رفت از خواب بیدار شدی و شروع به گریه کردی. از اون ورم ساجده گرسنش بود و گریه می کرد. خلاصه من موندم و دو تا بچه ی گریه رو. ساجده رو گذاشتم رو سینم تا شیر بخوره و تو رو هم گذاشتم تو بغلم تا آروم بشی. ساجده خوابید و اومدم تو رو هم شیر دادم و لالا کردی. امروز مامان گفت که نافت هم افتاده و قرار شد اخر هفته ببرنت حمام. دیروز هم با شوهری رفتیم و این گوشواره ها رو برات خریدیم و قراره چند وقته دیگه بیایم و به مامانی بدیم. ...
نویسنده :
عمه جان و مامانی
18:17